مدرسه علمیه ی خواهران امام صادق (علیه السلام)

شهرستان بوئین زهرا

مدرسه علمیه ی خواهران امام صادق (علیه السلام)

کرامات امام موسی کاظم (ع)

ارسال شده در 3 اردیبهشت 1396 توسط گل نرجس در شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

يكي از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام ، به نام يعقوب سراج حكايت می كند:
روزي به قصد ملاقات و زيارت مولايم ، حضرت صادق آل محمد عليهم السلام به منزل ايشان رفتم ، هنگامي كه وارد شدم ، ديدم كه آن امام بزرگوار كنار گهواره شيرخوارش ، حضرت ابوالحسن موسي كاظم عليه السلام ايستاده ؛ و جهت دل گرم كردن و آرام نمودن نوزاد ، با او سخن مي گويد.
مدت زيادي بدين منوال طول كشيد؛ و همچنان من در گوشه اي نشسته و نظاره گر آن ها بودم تا آن كه سخن راز امام با نور ديده اش عليه السلام به پايان رسيد.
آن گاه من از جاي خود برخاستم و به سمت آن امام مهربان رفتم ، همين كه نزديك آن حضرت قرار گرفتم ، فرمود : آن نوزاد ، بعد از من ، مولايت خواهد بود ، نزد او برو و سلام كن
پس اطاعت كردم و نزديك آن نوزاد و نور الهي رفتم و سلام كردم ، با اين كه او كودكي شيرخواره در گهواره بود ، خيلي زيبا و با بياني شيوا جواب سلام مرا داد.
و سپس به من خطاب نمود و اظهار داشت : حركت كن و به سوي منزل خود روانه شو و آن نام زشت و نامناسبي را كه ديروز براي دخترت برگزيده اي تغيير بده ، چون خداوند متعال صاحب چنين نام و اسمي را دشمن داشته و غضب دارد و او مورد رحمت الهي قرار نخواهد گرفت.
يعقوب سراج در ادامه گويد:
يك روز قبل از آن كه خدمت حضرت برسم ، خداوند متعال دختري به من عطا كرده بود ، كه نام او را حميراء نهاده بوديم ؛ و كسي هم آن حضرت را از اين موضوع آگاه نكرده بود؛ و با اين كه آن حضرت ، طفلي شيرخوار در گهواره بود ، به خوبي از درون مسايل خانوادگي ما آگاه بود. و بعد از آن كه چنين علم غيبي از آن طفل معصوم آشكار گشت و مرا در تغيير و انتخاب اسم مناسبي براي دخترم نصيحت فرمود ، امام جعفر صادق عليه السلام مرا مورد خطاب قرار داده و اظهار نمود : اي سراج ! دستور و پيشنهاد مولايت را عمل كن ، كه موجب سعادت و خوشبختي شما خواهد بود.
يعقوب گويد : من نيز اطاعت امر كردم و نام دخترم را به نام مناسبي تغيير دادم.

منبع کتاب چهل داستان و چهل حديث از امام موسي كاظم (ع)

 

 

 

نظر دهید »

24 رجب فتح خیبر به دست حضرت علی (علیه السلام)

ارسال شده در 2 اردیبهشت 1396 توسط گل نرجس در 24 رجب،فتح خیبر،حضرت علی(ع)

 

 

 

 

 

و در مجمع البیان در داستان فتح خیبر می گوید: وقتی رسول خدا(ص) از حدیبیه به مدینه آمد، بیست روز در مدینه ماند آنگاه برای جنگ خیبر خیمه زد.

 

ابن اسحاق به سندی که به مروان اسلمی دارد از پدرش از جدش روایت کرده که گفت: با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم، همین که نزدیک خیبرشدیم و قلعه هایش از دور پیدا شد، رسول خدا(ص)فرمود: بایستید.مردم ایستادند، فرمود: بار الها!ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و آنچه که بر آن سایه افکنده اند، و ای پروردگار زمینهای هفتگانه و آنچه بر پشت دارند، و ای پروردگار شیطانها و آنچه گمراهی که دارند، از تو خیر این قریه و خیر اهلش و خیر آنچه در آنست را مسالت می دارم، و از شر این محل و شر اهلش و شر آنچه در آنست به تو پناه می برم، آنگاه فرمود: راه بیفتید به نام خدا (1)

 

و از سلمة بن اکوع نقل کرده که گفت: ما با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم شبی در حال حرکت بودیم مردی از لشکریان به عنوان شوخی به عامر بن اکوع گفت: کمی از شروورهایت(یعنی از اشعارت)برای ما نمی خوانی؟و عامر مردی شاعر بود شروع کرد به سرودن این اشعار:

 

لا هم لو لا انت ما حجینا و لا تصدقنا و لا صلینا فاغفر فداء لک ما اقتنینا و ثبت الاقدام ان لاقینا و انزلن سکینة علینا انا اذ صیح بنا اتینا و بالصیاح عولوا علینا (2)

 

رسول خدا(ص)پرسید این که شتر خود را با خواندن شعرمی راند کیست؟عرضه داشتند عامر است.فرمود: خدا رحمتش کند.عمر که آن روز اتفاقا برشتری خسته سوار بود شتری که مرتب خود را به زمین می انداخت، عرضه داشت یا رسول الله عامر به درد ما می خورد از اشعارش استفاده می کنیم دعا کنیم زنده بماند.چون رسول خدا(ص)در باره هر کس که می فرمود"خدا رحمتش کند"در جنگ کشته می شد.

می گویند همین که جنگ جدی شد، و دو لشکر صف آرایی کردند، مردی یهودی ازلشکر خیبر بیرون آمد و مبارز طلبید و گفت:

قد علمت خیبر انی مرحب شاکی السلاح بطل مجرب اذا الحروب اقبلت تلهب (3)

از لشکر اسلام عامر بیرون شد و این رجز را بگفت:

قد علمت خیبر انی عامر شاکی السلاح بطل مغامر (4)

این دو تن به هم آویختند، و هر یک ضربتی بر دیگری فرود آورد، و شمشیر مرحب به سپر عامر خورد، و عامر از آنجا که شمشیرش کوتاه بود، ناگزیر تصمیم گرفت به پای یهودی بزند،نوک شمشیرش به ساق پای یهودی خورد، و از بس ضربت شدید بود شمشیرش، در رگشت به زانوی خودش خورد و کاسه زانو را لطمه زد، و از همان درد از دنیا رفت.

سلمه می گوید: عده ای از اصحاب رسول خدا(ص)می گفتندعمل عامر بی اجر و باطل شد، چون خودش را کشت.من نزد رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، و می گریستم عرضه داشتم یک عده در باره عامر چنین می گویند،فرمود: چه کسی چنین گفته.عرض کردم چند نفر از اصحاب. حضرت فرمود دروغ گفتند،بلکه اجری دو چندان به او می دهند.

فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که…

می گوید: آنگاه اهل خیبر را محاصره کردیم، و این محاصره آنقدر طول کشید که دچار مخمصه شدیدی شدیم، و سپس خدای تعالی آنجا را برای ما فتح کرد، و آن چنین بودکه رسول خدا(ص)لوای جنگ را به دست عمر بن خطاب داد، وعده ای از لشکر با او قیام نموده جلو لشکر خیبر رفتند، ولی چیزی نگذشت که عمر وهمراهیانش فرار کرده نزد رسول خدا(ص)برگشتند، در حالی که اوهمراهیان خود را می ترسانید و همراهیانش او را می ترساندند، و رسول خدا(ص)دچار درد شقیقه شد، و از خیمه بیرون نیامد، و فرمود: وقتی سرم خوب شد بیرون خواهم آمد.بعد پرسید: مردم با خیبر چه کردند؟جریان عمر را برایش گفتند فرمود: فردا حتماپرچم جنگ را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او، وی رادوست می دارند، مردی حمله ور که هرگز پا به فرار نگذاشته، و از صف دشمن برنمی گردد تاخدا خیبر را به دست او فتح کند (5).

بخاری و مسلم از قتیبة بن سعید روایت کرده اند که گفت: یعقوب بن عبد الرحمان اسکندرانی از ابی حازم برایم حدیث کرد، و گفت: سعد بن سهل برایم نقل کرد که: رسول خدا(ص)در واقعه خیبر فرمود فردا حتما این پرچم جنگ را به مردی می دهم که خدای تعالی به دست او خیبر را فتح می کند، مردی که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او وی را دوست می دارند، مردم آن شب را با این فکر به صبح بردندکه فردا رایت را به دست چه کسی می دهد.وقتی صبح شد مردم همگی نزد آن جناب حاضرشدند در حالی که هر کس این امید را داشت که رایت را به دست او بدهد.

رسول خدا(ص)فرمود: علی ابن ابی طالب کجاست؟عرضه داشتند یا رسول الله او درد چشم کرده.فرمود: بفرستید بیاید.رفتند و آن جناب را آوردند.

حضرت آب دهان خود را به دیدگان علی(ع)مالید، و در دم بهبودی یافت، به طوری که گوئی اصلا درد چشم نداشت، آنگاه رایت را به وی داد.علی(ع)پرسید: یارسول الله!با آنان قتال کنم تا مانند ما مسلمان شوند؟فرمود: بدون هیچ درنگی پیش روی کن تا به درون قلعه شان درآئی، آنگاه در آنجا به اسلام دعوتشان کن، و حقوقی را که خدا به گردنشان دارد برایشان بیان کن، برای اینکه به خدا سوگند اگر خدای تعالی یک مرد را به دست تو هدایت کند برای تو بهتر است از اینکه نعمت های مادی و گرانبها داشته باشی.

سلمه می گوید: از لشکر دشمن مرحب بیرون شد، در حالی که رجز می خواند، ومی گفت: “قد لمت خیبر انی مرحب…"، و از بین لشکر اسلام علی(ع)به هماوردیش رفت در حالی که می سرود:

انا الذی سمتنی امی حیدره کلیث غابات کریه المنظره اوفیهم بالصاع کیل السندره (6)

آنگاه از همان گرد راه با یک ضربت فرق سر مرحب را شکافت و به خاک هلاکتش انداخت و خیبر به دستش فتح شد (7).

این روایت را مسلم (8) هم در صحیح خود آورده.

ابو عبد الله حافظ به سند خود از ابی رافع، برده آزاد شده رسول خدا، روایت کرده که گفت: ما با علی(ع)بودیم که رسول خدا(ص)او را به سوی قلعه خیبر روانه کرد، همین که آن جناب به قلعه نزدیک شد، اهل قلعه بیرون آمدند و با آن جناب قتال کردند.مردی یهودی ضربتی به سپر آن جناب زد، سپر از دست حضرتش بیفتاد،ناگزیر علی(ع)درب قلعه را از جای کند، و آن را سپر خود قرار داد و این درب همچنان در دست آن حضرت بود و جنگ می کرد تا آن که قلعه به دست او فتح شد، آنگاه درب را از دست خود انداخت.به خوبی به یاد دارم که من با هفت نفر دیگر که مجموعاهشت نفر می شدیم هر چه کوشش کردیم که آن درب را تکان داده و جابجا کنیم نتوانستیم (9).

و نیز به سند خود از لیث بن ابی سلیم از ابی جعفر محمد بن علی روایت کرده که فرمود: جابر بن عبد الله برایم حدیث کرد که علی(ع)در جنگ خیبر درب قلعه راروی دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روی آن عبور کردند با اینکه سنگینی آن درب به قدری بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند (10).

و نیز گفته که از طریقی دیگر از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جای اولش برگردانند (11).

و نیز به سند خود از عبد الرحمان بن ابی لیلی روایت کرده که گفت: علی(ع)همواره در گرما و سرما، قبایی باردار و گرم می پوشید، و از گرما پروا نمی کرد،اصحاب من نزد من آمدند و گفتند: ما از امیر المؤمنین چیزی دیده ایم، نمی دانیم تو هم متوجه آن شده ای یا نه؟پرسیدم چه دیده اید؟گفتند: ما دیدیم که حتی در گرمای سخت با قبائی باردار و کلفت بیرون می آید، بدون اینکه از گرما پروایی داشته باشد، و بر عکس در سرمای شدید با دو جامه سبک بیرون می آید، بدون اینکه از سرما پروایی کند، آیا تو در این باره چیزی شنیده ای؟من گفتم: نه چیزی نشنیده ام.گفتند: پس از پدرت بپرس شاید او در این باب اطلاعی داشته باشد، چون او با آن جناب همراز بود.من از پدرم ابی لیلی پرسیدم، او هم گفت: چیزی در این باب نشنیده ام.

آنگاه به حضور علی(ع)رفت و با آن جناب به راز گفتن پرداخت و این سؤال را در میان نهاد.علی(ع)فرمود: مگر در جنگ خیبر نبودی؟عرضه داشتم چرا.فرمود یادت نیست که رسول خدا(ص)ابو بکر را صدا کرد، وبیرقی به دستش داده روانه جنگ یهود کرد، ابو بکر همین که به لشکر دشمن نزدیک شد،مردم را به هزیمت برگردانید، سپس عمر را فرستاد و لوائی به دست او داده روانه اش کرد.عمرهمین که به لشکر یهود نزدیک شد و به قتال پرداخت پا به فرار گذاشت.

رسول خدا(ص)فرمود: رایت جنگ را امروز به دست مردی خواهم داد که خدا و رسول را دوست می دارد، و خدا و رسول هم او را دوست می دارند، و خدابه دست او که مردی کرار و غیر فرار است قلعه را فتح می کند، آنگاه مرا خواست، و رایت جنگ به دست من داد، و فرمود: بارالها او را از گرما و سرما حفظ کن.از آن به بعد دیگر سرماو گرمایی ندیدم.همه این مطالب از کتاب دلائل النبوة تالیف امام ابی بکر بیهقی نقل شده (12).

طبرسی می گوید: بعد از فتح خیبر رسول خدا(ص)مرتب سایرقلعه ها را یکی پس از دیگری فتح کرد و اموال را حیازت نمود، تا آنکه رسیدند به قلعه"وطیح"و قلعه"سلالم"که آخرین قلعه های خیبر بودند آن قلعه ها را هم فتح نمود و ده روز واندی محاصره شان کرد (13).

ابن اسحاق می گوید: بعد از آنکه قلعه"قموص"که قلعه ابی الحقیق بود فتح شد،صفیه دختر حی بن اخطب و زنی دیگر که با او بود اسیر شدند.بلال آن دو را از کنار کشتگان یهود عبور داد، و صفیه چون چشمش به آن کشتگان افتاد، صیحه زد، و صورت خود را خراشید و خاک بر سر خود ریخت.چون رسول خدا(ص)این صحنه را دیدفرمود: این زن فتنه انگیز را از من دور کنید و دستور داد صفیه را پشت سر آن جناب جای دادند، و خود ردائی به روی او افکند.مسلمانان فهمیدند رسول خدا(ص)او را برای خود انتخاب فرموده، آنگاه وقتی از آن زن یهودی آن وضع را دید به بلال فرمود ای بلال مگر رحمت از دل تو کنده شده که دو تا زن داغدیده را از کنار کشته مردانشان عبور می دهی؟

از سوی دیگر صفیه در ایام عروسی اش که بنا بود به خانه کنانة بن ربیع بن ابی الحقیق برود، شبی در خواب دید ماهی به دامنش افتاد، و خواب خود را به همسرش گفت.

کنانه گفت: این خواب تو تعبیری ندارد جز اینکه آرزو داری همسر محمد پادشاه حجاز شوی،و سیلی محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمان صفیه از آن سیلی کبود شد، و آن روزی که او را نزد رسول خدا(ص)آوردند، اثر آن کبودی هنوز باقی مانده بود.

رسول خدا(ص)پرسید: این کبودی چشم تو از چیست؟صفیه جریان رانقل کرد (14).

ابن ابی الحقیق شخصی را نزد رسول خدا(ص)فرستاد که دریک جا جمع شویم با شما صحبتی دارم.حضرت پذیرفت.ابن ابی الحقیق تقاضای صلح کرد، بر این اساس که خون هر کس که در قلعه ها مانده اند محفوظ باشد، و متعرض ذریه واطفال ایشان نیز نشوند، و جمعیت با اطفال خود از خیبر و اراضی آن بیرون شوند، و هر چه مال و زمین و طلا و نقره و چارپایان و اثاث و لباس دارند برای مسلمانان بگذارند، و تنها با یک دست لباس که به تن دارند بروند.رسول خدا(ص)هم این پیشنهاد راپذیرفت به شرطی که از اموال چیزی از آن جناب پنهان نکرده باشند، و گر نه ذمه خدا ورسولش از ایشان بری خواهد بود.ابن ابی الحقیق پذیرفت و بر این معنا صلح کردند.

مردم فدک وقتی این جریان را شنیدند پیکی نزد رسول خدا(ص)فرستادند که به ما هم اجازه بده بدون جنگ از دیار خود برویم، و جان خود را سالم بدرببریم، و هر چه مال داریم برای مسلمین بگذاریم.رسول خدا(ص)هم پذیرفت.و آن کسی که بین رسول خدا(ص)و اهل فدک پیام رد و بدل می کرد، محیصة بن مسعود یکی از بنی حارثه بود.

آوردن گوسفند مسموم یک یهودیه برای رسول الله(ص)بعد از آنکه یهودیان بر این صلحنامه تن در دادند، پیشنهاد کردند که اموال خیبر را به ما واگذار که ما به اداره آن واردتر هستیم تا شما، و عوائد آن بین ما و شما به نصف تقسیم شود.رسول خدا(ص)هم پذیرفت به این شرط که هر وقت خواستیم شمارا بیرون کنیم این حق را داشته باشیم.اهل فدک هم به همین قسم مصالحه کردند، در نتیجه اموال خیبر بین مسلمانان تقسیم شد، چون با جنگ فتح شده بود، ولی املاک فدک خالص برای رسول خدا(ص)شد، برای اینکه مسلمانان در آنجا جنگی نکرده بودند.

بعد از آنکه رسول خدا(ص)آرامشی یافت زینب دختر حارث همسر سلام بن مشکم و برادرزاده مرحب گوسفندی بریان برای رسول خدا(ص)هدیه فرستاد، قبلا پرسیده بود که آن جناب از کدام یک از اجزای گوسفند بیشترخوشش می آید؟گفته بودند از پاچه گوسفند، و بدین جهت از سمی که در همه جای گوسفند ریخته بود، در پاچه آن بیشتر ریخت، و آنگاه آن را برای رسول خدا(ص)آورد،و جلو آن حضرت گذاشت.رسول خدا(ص)پاچه گوسفند را گرفت وکمی از آن در دهان خود گذاشت، و بشر بن براء ابن معرور هم که نزد آن جناب بود،استخوانی را برداشت تا آن را بلیسد، رسول خدا(ص)فرمود از خوردن این غذا دست بکشید که شانه گوسفند به من خبر داد که این طعام مسموم است.آنگاه زینب را صدا زدند، و او اعتراف کرد، پرسید: چرا چنین کردی؟گفت برای اینکه می دانی چه برسر قوم من آمد؟پیش خود فکر کردم اگر این مرد پیغمبر باشد، از ناحیه غیب آگاهش می کنند، و اگر پادشاهی باشد داغ دلم را از او گرفته ام، رسول خدا(ص)از جرم او گذشت، و بشر بن براء با همان یک لقمه ای که خورده بود درگذشت.

می گوید: در مرضی که رسول خدا(ص)به آن مرض از دنیارفت مادر بشر بن براء وارد شد بر رسول خدا(ص)تا از آن جناب عیادت کند، رسول خدا(ص)فرمود: ای ام بشر آن لقمه ای که من با پسرت درخیبر خوردیم!مدام اثرش به من برمی گردد و اینک نزدیک است رگ قلب مرا قطع کند.ومسلمانان معتقدند که رسول خدا(ص)با اینکه خدای تعالی او را به نبوت گرامی داشته بود به شهادت از دنیا رفت (15).

 

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

————————————————————–

پی نوشت ها:

1) مجمع البیان، ج 9، ص 119

2) یعنی: بار الها اگر لطف و عنایت تو نبود ما نه حج می کردیم، و نه صدقه می دادیم و نه نمازمی خواندیم، پس بیامرز ما را، فدایت باد آنچه که ما آن را بدست آوردیم. و قدمهای ما را هنگامی که بادشمن ملاقات می کنیم ثابت فرما، و سکینت و آرامش را بر ما نازل فرما.ما هر وقت به سوی جنگ دعوت شویم براه می افتیم، و رسول خدا(ص)هم به همین که ما را دعوت کند اکتفاء واعتماد می کند.

3) یعنی: مردم خیبر مرا می شناسد، که مرحبم، و غرق اسلحه و قهرمانی هستم که همه قهرمانیم را تجربه کرده اند، و در مواقعی که تنور جنگ شعله می زند دیده اند.

4) لشکر خیبر می داند که من عامر، غرق در سلاح و قهرمانی هستم که تا قلب لشکر دشمن پیش می روم.

5) مجمع البیان، ج 9، ص 119.

6) من همانم که مادرم نامم را حیدر گذاشت، من چون شیر جنگلم که دیدنش وحشت است، وضربت من مانند کیل سندره که احتیاج به دو بار وزن کردن ندارد احتیاج به تکرار ندارد.

7) صحیح بخاری، ج 5، ص 171 و مجمع البیان، ج 9، ص 120.

8) صحیح مسلم، ج 5، ص 178.

9 و 10 و 11) مجمع البیان، ج 9، ص 120 و 121.

12 و 13) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

14) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

15) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

نظر دهید »

زمین خانه ماست...

ارسال شده در 2 اردیبهشت 1396 توسط گل نرجس در روز زمین پاک

 

زمین، خانه من است. نه! زمین، تنها خانه من است. نه! زمین، تنها خانه ماست. در آن زاده می شویم و در آن می میریم.

ای زمینیان! بشنوید صدای زمین را. صدای زمین، صدای وجدان ماست که نسل های آینده آن را از حلقوم انسان های پاک، فریاد می زنند. ای انسان ها! زمین بستر شماست. زمین پناهگاه شماست. زمین با همه نعمت های پیدا و ناپیدایش، برای شماست. در زمین پاک، پاک زیست کنید. خدا پاکیزگان را دوست دارد.

 

 

 

اینک، دستان ناپاک، ناسپاسانه بر زمین زخم می زنند. ای دستان پاک، که زخم زمین را بر سینه دارید، مرهم شما نجات زمین است.

زمین، امانت خداست. آن را سبز بداریم؛ همان گونه که بود؛ آن را پاک بداریم، همان گونه که بود.

بمب های آلوده را خنثی کنیم
زمین، یکی از شگفتی های آفرینش است. این سیاره منظومه شمسی، از آن رو با دیگر سیاره ها فرق دارد که در جوّ آن اکسیژن هست و در نتیجه، زیستن در آن امکان پذیر شده است.

با آغاز عصر ماشین و پیشرفت های صنعتی و علمی و رشد روزافزون علم گرایی، راه تسلط انسان بر آرزوی دیرینه اش، یعنی تسلط بر طبیعت تا اندازه زیادی هموار شد. اما خودخواهی ها و سودجویی های انسان، اندیشه سیطره و آگاهی بیشتر او از جهان اطرافش را به صحنه کارزاری نابرابر میان او و طبیعت تبدیل کرده است.

تقریباً چند دهه است که زنگ های خطر برای زمین به صدا درآمده است. روزی نیست که خبرها و گزارش هایی از سراسر جهان مخابره نشود و بیانگر نگرانی عمیق کارشناسان از تخریب محیط زیست و به خطر افتادن زندگی بر روی کره زمین نباشد. روز زمین پاک، یکی از این زنگ های خطر است که در همه جای دنیا شنیده می شود. جان کانل، مؤسس روز زمین علت نام گذاری 21 مارس به عنوان «روز زمین» را شکرگزاری و جشنی می داند برای اینکه بیندیشیم و تعهدات خود را برای مراقبت و حفاظت از زمین، هر چه بهتر و بیشتر به اجرا درآوریم.

امروزه با پیشرفت هر چه بیشتر صنعت و فن آوری، زمین و زیست در آن با دشواری های روزافزونی روبه رو می شود. همراه باعصر محصولات الکترونیکی دیجیتال و روند سریع تغییرات در این حوزه، شرکت های تولیدکننده برای حفظ برتری تجاری خود و افزایش سودآوری، به تولید انواع کالاهای خوش آب و رنگ و روزآمد، با موادی شیک و پرزرق و برق و در عین حال شکننده، با بهره گیری از مواد ارزان قیمت روی آورده اند. بدین ترتیب، به رغم محصولات الکترونیکی دهه های پیشین که با عمری طولانی، قطعات یدکی و ضمانت تعمیر به مشتری همراه بودند، امروز، شاهد موجی از انواع کالاهای با عمر کمتر از شش ماه هستیم که به زودی از رده خارج و به زباله دانی انداخته می شوند. اما نکته حائز اهمیت این است که این کالاها دارای مقادیر فراوانی از انواع فلزهای سمی و مهلک نظیر سرب، کادمیوم، جیوه، کرومیوم و باریوم هستند که به دلیل فقدان قوانین مربوط به بازیافت این محصولات، عمدتاً روانه آب و خاک و طبیعت می شوند. لذا باید این زباله های عصر مدرن را بمب ساعتی در حال انفجار دنیای امروز دانست.

 

 

اهمیت زمین پاک در اسلام

 

در قرآن کریم، بارها از زمین، آفرینش آن، نقش های این نعمت بزرگ الهی و نعمت های پیدا و ناپیدای آن سخن به میان آمده است.

«اَللّهُ الّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ قراراً؛ خداوند همان است که زمین را آسایشگاه شما قرار داد».

در قرآن، صفاتی چون پناهگاه، آسایشگاه و بستر، برای زمین آورده شده است و آنها را برای انسان، نعمت های بزرگ شمرده است.

 

امام علی علیه السلام در نگاهی بلند و سازنده، انسان را مأمور آباد کردن زمین دانسته و چنین فرموده است: «خداوند انسان را از بهشت به سوی زمین فرستاد تا با نسل خود آنجا را آباد کند».

 

نیز آن حضرت در بیانی شیوا و نگاهی ژرف و زیباشناسانه، زمین و نعمت های آن را چنین توصیف می کند: «پس زمین به وسیله باغ های زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرده. با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشیده، هر بیننده ای را به شگفتی واداشت و با زینت و زیوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان، خود را آراست، هر بیننده را به وجد آورد که فرآورده های نباتی را، توشه و غذای انسان و روزی حیوانات قرار داد. در گوشه و کنار آن دره های عمیق آفرید و راه ها و نشانه ها برای آنان که بخواهند از جاده های وسیع آن عبور کنند تعیین کرد».

 

عمل پیامبر و دستورهای آن حضرت در جنگ ها برای پرهیز از تخریب محیط زیست به سپاهیان اسلام نیز حکایت از اهمیت حفظ محیط زیست در اسلام دارد و می تواند الگویی برای زمانه ما باشد.

 

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز حفظ محیط زیست، وظیفه همگانی شمرده شده و آن دسته از فعالیت های اقتصادی آلوده کننده و مخرب جبران ناپذیر محیط زیست، ممنوع اعلام شده است.

 

——————-

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 63
  • 64
  • 65
  • ...
  • 66
  • ...
  • 67
  • 68
  • 69
  • ...
  • 70
  • ...
  • 71
  • 72
  • 73
  • ...
  • 231
 تماس
 ورود
حدیث موضوعی
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علمیه ی خواهران امام صادق (علیه السلام)

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

Random photo

خبرمدرسه-فعالیت واحد پاسخگویی درمصلی نمازجمعه 1/11/95-بوئین زهرا

آمار بازدید

آمارگیر وبلاگ

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان